در طول تاریخ در بین ۱۲۴۰۰۰ پیامبر هیچ زنی دیده نمیشود، این امر ..........

به نقل از "ندای یک بسیجی": در طول تاریخ در بین ۱۲۴۰۰۰ پیامبر هیچ زنی دیده نمیشود، این امر حتما باید دلیل قانع کننده ای داشته باشد که حتی یک زن در میان این پیامبران موجود نمیباشد.

 اما در اینجا یک سوالی مطرح است آن هم اینکه آیا از دیدگاه شما زن و مرد باید مسئولیتهایشان برابر باشد. اگر احساسی به این موضوع نگاه کنیم میگوییم بله باید بر عهده مرد، مسئولیتهای مخصوص بانوان قرار داده شود و بر عهده بانوان مسئولیت آقایان قرار گیرد. یعنی یک زن مجبور باشد برود کار کند خرج زندگی همسر و فرزندش را در بیاورد یا مجبور باشد با توجه به ظرافت های جسمی اش کارهای سخت و مشکل انجام دهد. ولی اگر عقلانی نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که اگر قرار باشد زن و مرد دارای مسئولیتهای یکسان باشند پس خصلت و صفتهایشان هم باید یکسان باشد، بنابراین حکمت دو جنس آفریده شدن انسانها زیر سوال میرود یعنی زن= مرد میشود. 
 
از سوی دیگر، اگر درباره دلیل فرستاده شدن پیامبران از جانب خداوند بررسی شود به این نتیجه میرسیم که این مسئولیت که یک کار اجرایی است برای معرفی خداوند و دین بوده است. پس یک پیامبر باید بتواند در شرایط مختلف (جنگ و صلح) میان گروه ها و به مکانهای مختلف برود و مردمانی را که تاکنون بویی از دین و مذهب نبرده اند دعوت به حرکت به سوی خدا کند. حال با توجه به اینکه مردمانی که پیامبران با آنها در ارتباط بودند بهترینشان و مدرن ترینشان در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بوده است یعنی عرب جاهلیت، که آن هم شما میدانید که این اعراب جاهلیت معروف به چه اعمال زشتی بوده اند، آیا این محبت خدا نیست که این مسئولیت سخت و خشن را بر عهده زن که ظریف است قرار نداده است؟ 
 
به نظر میرسد نویسنده یک کتاب علمی نباید در کتابش مطالب عاشقانه و شاعرانه مطرح کند، همچنین نویسنده یک کتاب رمان و عاشقانه نباید در کتابش مطالب صد در صد علمی و دقیق را مطرح کند، بلکه متن هر کتاب باید متناسب با موضوع آن کتاب نوشته شود، بر عهده زن و مرد هم باید متناسب با خصلتهایشان مسئولیت گذاشته شود. 
 
اما نکته ای که برخی از ما به آن اعتقاد داریم این است که اگر پیامبر زن نداریم به این علت است که خداوند مردها را بیشتر از زنها قبول دارد: همانطور که در بالا بیان شد، ندادن این مسئولیت چیزی جز محبت باری تعالی به بانوان نبوده است، یعنی از آنجایی که خداوند متعال به اندازه وسع هر انسانی از او انتظار دارد (لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها:بقره/۲۸۶). پس از زنان هم به اندازه توانایی جسمانی و روحانی آنها انتظار دارد.  همچنین احادیث موجود در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها و زنان مقدسی چون حضرت مریم و آسیه و... نشان میدهد که خداوند مهربان ابدا به زن با دیدگاه حقارت نگاه نمیکند. بلکه آنچه در درگاه الهی ارزشمند است رسیدن به تقوای الهی است که امکانات رسیدن به این تقوا برای زن و مرد یکسان است. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ:و كسانى كه كارهاى شایسته كنند- چه مرد باشند یا زن- در حالى كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت میشوند.(نساء/۱۲۴)

برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, | 2:31 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

شیطان برای موفقیت و تسلط بر افراد بسیار دقیق و.......

به نقل از "ندای یک بسیجی": شیطان برای موفقیت و تسلط بر افراد بسیار دقیق و مهندسی عمل می‌کند و در کار خود با دقت و روش خاص و آرامی به دنبال اهداف خود است

اصل و اساس انحراف و گرفتار شدن در جاده انحرافات و گمراهی‌ها، خارج شدن از دایره‌ی بندگی و هدایت خداوند متعال است. به این معنا که هرگاه انسان خود را از چتر ولایت الهی خارج کرد در واقع خود را تحت کنترل ضلالت و گمراهی و ولایت شیطان قرار داده است.

در فرهنگ قرآن اصل و اساس انحراف و گرفتار شدن در جاده انحرافات و گمراهی‌ها، خارج شدن از دایره‌ی بندگی و هدایت خداوند متعال است. به این معنا که هر گاه انسان خود را از چتر ولایت الهی خارج کرد در واقع خود را تحت کنترل ضلالت و گمراهی و ولایت شیطان قرار داده است.

شیطان برای موفقیت و تسلط بر افراد بسیار دقیق و مهندسی عمل می‌کند و در کار خود با دقت و روش خاص و آرامی به دنبال اهداف خود است که در منطق قرآن با نام سیادت گام به گام از آن یاد می‌شود: «ولا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ؛ و از گامهای شیطان، پیروی نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست!». [1]

مرحله دوست داشتن شیطانی هر چند در آیات متعددی خداوند متعال دشمنی آشکار شیطان را برای انسان بیان کرده است ولی انسانی که در غفلت بی‌خبری و مستی شهوات دنیایی گرفتار شده است، دوستی خدا را فراموش کرده و این دشمن آشکار را دوست خود قرار می‌د‌هد که در نهایت با اتخاذ این دوستی نکبت بار، شقاوت اخروی را برای خود فراهم می‌کند. «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یتَوَلَّوْنَهُ؛ همانا سُلطه ی شیطان بر کسانی است که او را دوست دارند (ولایت او را بر خویش بپذیرند)». [2]

مرحله قلقلک و القای شیطانی هر چند در آیات متعددی به شیطان و دشمنی‌اش اشاره شده ولی نباید از این موضوع غافل شد که تحرکات و تهدیدات شیطان در حد قلقلک و وسوسه است. «وَ قالَ الشَّیطانُ لَمَّا قُضِی الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیکمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی کفَرْتُ بِما أَشْرَکتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛ و شیطان، هنگامی که کار تمام می شود، می گوید: «خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنا بر این، مرا سرزنش نکنید خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم! مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکی دارند». [3]

مرحله ارتباط حضوری یاران شیطان (مشاوره حضوری) شیطان در استراتژیک تسلط خود بر انسان تنها به تحرکات و وسوسه‌های نفسانی خود بسنده نمی‌کند بلکه در موارد زیادی از کارگزارانی استفاده می‌کند که قبلاً مقهور تسلط شیطان شده‌اند: «وَأَجْلِبْ عَلَیهِم بِخَیلِک وَ رَجِلِک؛ و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز». [4]

شیطان برای موفقیت و تسلط بر افراد بسیار دقیق و مهندسی عمل می‌کند و در کار خود با دقت و روش خاص و آرامی به دنبال اهداف خود است که در منطق قرآن با نام سیادت گام به گام از آن یاد می‌شود: «ولا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ؛ و از گام های شیطان، پیروی نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست!»

شرط و قدم اول در مبارزه با دشمن،‌ همان «دشمن شناسی» است. بدیهی است که تا کسی دشمن را نشناسد، حتی با او مخالفت هم نمی‌کند، چه رسد به مبارزه و چه بسا از غفلت، فریب خورده و او را دوست نیز بشناسد. لذا خداوند متعال با قید این که او دشمن آشکار شماست، امر می‌کند که اطاعتش نکنید:

«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَبَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكمُ‏ْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» (یس - 60)
ترجمه: مگر با شما عهد نسبتم و نگفتم اى فرزندان آدم شیطان را اطاعت مكنید كه او براى شما دشمنى آشكار است.

اغلب ما می‌دانیم که «شیطان»، چه ابلیس باشد، چه افراد و چه هوای نفس، دشمن است، ولی باور نکرده‌ایم. لذا قدم اول دشمن شناسی و باور دشمنی اوست و قدم بعد مقابله‌ی با اوست. یعنی هر چه گفت، خلافش را انجام بدهیم.

ب – نکته‌ی مهم بعدی که سبب حفظ انسان از تبعیت شیطان می‌شود، باور معاد است.

 خیلی‌ها خدا (مبدأ) را می‌شناسند، اما به معاد باور محکمی ندارند. اگر ما مقصد را باور داشته باشیم، حتماً در سفر درست و به سوی مقصد حرکت می‌کنیم و سعی می‌کنیم که منحرف نشویم و اگر شدیم نیز سریع بر می‌گردیم.

ج – اما راجع به نماز، نکته بسیار است و از جمله آن که انسان باید «مخاطب» را بشناسد و گفتگوی خود با او را باور کند. آن وقت ارتباط بین عاشق و معشوق برقرار می‌شود و این ارتباط حتماً شیرین است. تا حدی که انسان دوست ندارد به پایان رسد و وقتی هم به اجبار به پایان برسد، آدمی منتظر فرصت و نوبت بعدی تجدید این دیدار و گفتگو می‌شود. اما نماز بی‌توجه، ملال‌آور و خستگی‌آور می‌شود و طبعاً انسان نسبت به آن بی‌رغبت می‌شود.

کافی است یک بار تجربه کنیم. مثلاً چند دقیقه قبل از اذان خود را حاضر کنیم. حاضر برای گفتگوی با محبوب. بعد در دل بگوییم: خدایا تا چند دقیقه‌ی دیگر، اذان می‌شود، یعنی اذن می‌دهی که بیایم و مستقیم با تو مرتبط شوم و راز و نیاز کنم و من لحظه‌ شماری می‌کنم. و بعد که اذان شد، یا در جماعت شرکت کنیم و همه‌ی حواسمان را به حضور در محضر حق‌تعالی بدهیم و اگر نشد، مقابل حق تعالی با عشق و ادب بایستیم و نماز بخوانیم.

شاید لذت همین یک بار، تداومش را به دنبال آورد. در هر حال شروط و رسم عشق و عشق‌بازی را همگان بلد هستند، چون فطری است. فقط لازم است لحظاتی به معشوق توجه کنند. سبب تنبلی به نماز، بیشتر به خاطر این است که با خدا کاری نداریم و فقط می‌خواهیم نمازمان را خوانده باشیم.


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, | 2:27 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

برای دیدن عکس نوشته های روز تاسوعا به ادامه بروید

به نقل از "ندای یک بسیجی":

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, | 2:22 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

یکی از روش های یاری حضرت امام عصر(ع.....

به نقل از "ندای یک بسیجی": یکی از روش های یاری حضرت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اقامه عزای امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا است. سوگواری برای مصیبت سالار شهیدان به این معناست که شیعیان در انتظار منتقم خون حسین(علیه السلام) هستند و از دیدگاه شیعه واقعه کربلا هنوز به تمامی سپری نشده است.

در این عصر صاحب این مصیبت عظیم کسی جز وجود مبارک حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست و حضور در مجلس عزای ایشان و همراهی با او در گریه و حزن نوعی یاری نمودن ایشان است.

در این باره روایت شده است که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در کربلا به اصحاب خود فرمودند:

«جدّ بزرگوارم(صلوات الله علیه و آله) به من خبر دادند که فرزندم حسین در زمین کربلا در حالی که بی کس و تنها و تشنه باشد شهید خواهد شد، هر کس او را یاری کند مرا یاری کرده است و فرزند او حضرت قائم(علیه السلام) را یاری کرده است.» [1]

 ادای حق آل الله با گریه بر مظلوم کربلا
برپایی مجالس گریه برای امام حسین(علیه السلام) در عصر ما تنها روش برای بزرگداشت شهدای مظلوم کربلاست چرا که نصرت و یاری مظلوم به سه طریق است:

اول: مقاتله و جنگ با دشمن او تا آن که دشمن مخذول شده و رفع شر ظلم از او شود.

دوم: تقاص حق او و خونخواهی از دشمن او بعد از کشته شدنش.

سوم: عزاداری و گریه بر او، که این برپا داشتن مراسم عزاداری، برای هر کسی بعد از مردن یا کشته شدنش، تعظیم اوست و بزرگداشت و عزاداری برای او نصرت و یاری محسوب می شود.

اکنون که برای دوستان حضرت ابا عبدالله(علیه السلام) نصرت و یاری آن حضرت به دو روش اول ممکن نیست، باید با اقامه مجالس عزا برای آن مظلوم که باعث تعظیم مقام رفیع ایشان است، آن حضرت را یاری کنیم و بدین وسیله به یاری امام عصر(علیه السلام) نیز نائل شویم.

مطابق این دیدگاه در کامل الزیارت از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمودند:

هیچ گریه کننده ای نیست که بر امام حسین(علیه السلام) گریه نماید، مگر آن که به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تقرب جسته است و ایشان را با گریه اش یاری کرده است و نیز به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) تقرب پیدا کرده و حق همه ما را ادا کرده است.[2]

بر این اساس محبت نسبت به امام حسین(علیه السلام) به منزله محبت به همه اهل بیت(علیهم السلام) است و گریه بر ایشان، گریه بر همه معصومین(علیهم السلام) و ادای حق ایشان، ادای حق همه و نصرت و یاری ایشان نصرت همه اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) است.

سوگواری برای مصیبت سالار شهیدان به این معناست که شیعیان در انتظار منتقم خون حسین(علیه السلام) هستند و از دیدگاه شیعه واقعه کربلا هنوز به تمامی سپری نشده است

ولیّ عصر، بانی روضه های سالار شهیدان
در برخی از تشرفاتی که توسط صاحب دلان و بزرگان به محضر مبارک حضرت مهدی(علیه السلام) صورت گرفته است، ایشان در حال سوگواری و گریه برای مصیبت حضرت حسین(علیه السلام) مشاهده شده اند، این تشرفات به نوبه خود شاهدی بر این نظر است که گریه بر امام حسین(علیه السلام) و برپایی مراسم عزاداری محرم به نوعی یاری امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) است. در ادامه به برخی از تشرفاتی که با مضمون گریه بر سیدالشهدا نقل شده است، اشاره می کنیم:

 1- پابرهنه، سربرهنه، سینه زنان:
علامه بحرالعلوم به همراه جمعی از طلاب به استقبال عزادارن و سینه زنان حسینی می رود، پس از مشاهده مراسم، علامه(ره) با آن موقعیت اجتماعی لباس از تن بر می کند و سینه می گشاید و با شور و حرارت شروع به سینه زنی می کند، پس از پایان مراسم درباره علت این شور و شیدایی از علامه بحرالعلوم سوال می شود. ایشان می گوید: با رسیدن به دسته سوگواران به ناگاه چشمم به محبوب دل ها امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) افتاد که با سر و پای برهنه در میان انبوه سینه زنان و با چشمانی اشک بار بر سر و سینه می زدند، دیدن آن منظره مرا به حالی انداخت که قرارم از دست رفت و به خیل سینه زنان پیوستم.
تسبیح در کیف زائران

2- پاداشی کمتر از حق آن:
سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله، که چرا گریه بر امام حسین(علیه السلام) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد. بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ اگر مسأله ای علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟

سید بحرالعلوم عرض کرد: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سید الشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان نوشته می شود و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟

آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت. در شکارگاه از لشگریانش دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید. آنان در گوشه خیمه عُنیره ای داشتند (بز شیرده) و از راه مصرف شیر این بز، زندگی خود را می گرداندند. وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند؛ ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریده و کباب کردند؛ زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد. در نهایت از ایشان سۆال کرد: اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟ یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزرا بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید. یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت: هر چه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت، مقابله به مثل کرده ام. چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند. من هم باید هر چه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

محبت نسبت به امام حسین(علیه السلام) به منزله محبت به همه اهل بیت(علیهم السلام) است و گریه بر ایشان، گریه بر همه معصومین(علیهم السلام) و ادای حق ایشان، ادای حق همه و نصرت و یاری ایشان نصرت همه اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) است

بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود؛ چون خدا که خداییش را نمی تواند به سید الشهداء(علیه السلام) بدهد؛ پس هر کاری که می تواند، آن را انجام می دهد؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین(علیه السلام)، به زوار و گریه کنندگان آن حضرت، درجاتی عنایت می کند. در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند. چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد.[3]
 
3- خون گریه می کنم:
شیخ جلیل حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی نقل می کند که در عالم رویا به محضر مبارک حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) مشرف شدم. از ایشان درباره صحت فرازی از زیارت ناحیه مقدسه پرسیدم که می گوید: "هر آینه من صبح و شام بر تو گریه می کنم و به جای قطرات اشک، خون می گریم."

ایشان فرمودند که صحیح است و در ادامه نقل آمده است که آن مصیبتی که برایش خون گریه می کنند، مصیبت اسارت حضرت زینب(علیهاالسلام) است.[4]

تشرفاتی که در آن ها درباره عزاداری و گریه بر حسین(علیه السلام) مطلبی ذکر شده باشد، به این موارد خلاصه نمی شود.

بنابراین برپایی و اقامه مجالس پر شور برای مصیبت کربلا، امام عصرمان را یاری نموده و زمینه ظهور ایشان را بیش از پیش فراهم می کند.

 =====================================
پی نوشت:
[1] فوائد المشاهد، معالی السبطین ج1، ریاض القدس ج1، به نقل از محمد باقر فقیه ایمانی، محمد رضا فوادیان.
[2] . کامل الزیارات، ص 81، ح 6.
[3] . العبقری الحسان، ج1، ص 119.
[4] . همان، ج1، ص 98.

منابع:
شیوه های یاری قائم آل محمد(عج)، محمد باقر فقیه ایمانی، عطر عترت.
حسین و مهدی علیهمالسلام، محمد رضا فوادیان، انتظار موعود، سال اول، شماره دوم.


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, | 2:19 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

 برای دیدن ادامه،به> ادامه مطلب <بروید

 

 

 

 

 

 

به نقل از "ندای یک بسیجی": پرسش مهم این است که نقش و کارکرد وزارت ارشاد در این میانه چیست و چرا با جریان های مروج تهاجم فرهنگی مقابله نمی کند؟

یکی از نشانه های سبک زندگیِ سکولار – اومانیستی در اقشار مرفه و بعضاً صاحب سرمایه در اجتماعات مدرنِ نیمه دوم قرن بیستم به بعد، این است که فرهنگ مصرفی و مدلِ زندگیِ عمیقاً فانتزی و آسایش و تنعّم ناشی از بهره کشی بورژوا منشانه زنان و مردانِ این طبقات و اقشار و گروه های مرفه و فوق مرفه سرمایه‌دار را گرفتار غمِ بزرگی به نام بی غمی می کند و آنها را از مسائل اصلی و دردها و رنج های بزرگ و مهم بشری غافل کرده و گرفتار سرخوشی های آلوده ای می نماید که در واقع نوعی بی‌دردی ناشی از دوری از انسانیت و اخلاق و مستفرق شدن در «دردهای» سبکسرانه ای است که تماماً مرتبط با اسافل اعضاء و نشأت گرفته از آنهاست و کانون محرک این به اصطلاح «درد»ها تنوع طلبیِ جنسی و حرص و آزِ مالی و تنگ نظری و رقابت در سودجویی های نامشروع و رابطه های غیراخلاقی و ناپاکِ میان زنان و مردان و برخی اعمال شنیع دیگر است.

یک دورهمیِ اروتیک درباره زنان و مردان هوسباز و خیانت‌پیشه

هرجا که اعتقاد سرمایه داری، سکولار و فرهنگ اسراف و مصرف گری و تبرّج و بی‌بند و باری و خودنمایی رواج می یابد و هرجا که اقشار و گروه هایی که مصداقِ آن مفهومی هستند که خمینی کبیر «مرفهین بی درد» می نامید، ظاهر می شوند، این گونه دردهای ناشی از بی دردی و غم های ناشی از تنوع طلبی های نفسانی و رقابت در عشرت رانی و تعیّش و مسائل حقیر نفسانی برخاسته از اسراف و مصرف گرایی و تبرّج و روابط نامشروع و خیانت های زنان و شوهران به یکدیگر و هوسرانی های مداوم ظاهر می شود و عده ای را که نه به اخلاق پایبندی دارند و نه به آرمان های معنوی می اندیشند و نه اهمیتی برای تعهد و مبارزه و مجاهده و سیر در مسیر کمال قائلند و غافل از معنا و حقیقت «انسانیت»، انسان را جانور دوپایی وصل به اساقل اعضاء می انگارند، در محفل ها و میهمانی ها و نشست ها و دید و بازدیدها و گفتگوها و دور هم نشینی ها و حتی در آثار ادبی و نمایشی و سینمایی که پدید می آورند و یا بدان جلب می شوند به خود مشغول می نماید.

اگر انسان بریده و غافل از انسانیت باشد، همه افراد بشر جانورانی نر و ماده خواهند بود که در فکر خوردن بیشتر و دزدیدن از یکدیگر و به فکر ارضاء انبوه و متکثر و متنوع و رنگارنگ و پرشمار دیگر نیازهای جسمانی شان است. آنگاه اگر جانوران نر و ماده دور هم جمع شوند، جز درباره خریدن و داشتن و جمع کردن و فخر فروختن و به دست آوردن نر و ماده های بیشتر و فریفتن یکدیگر(و در ادامه آن) جز گلایه از ازدست دادنِ این و تلاش برای به دست آوردن آن و ربودن مردِ فلانی و فریب دادن زن دیگری، به چه خواهند اندیشید و درباره چه چیزی حرف خواهند زد؟ در عالم مدرن، انسان ها همان جانوران در جستجوی غذا و تولید مثل اند که در رقابت خصمانه با یکدیگر در وضعی قرار می گیرند که تامس هابز آن را اینگونه توصیف می کند: «انسان، گرگ انسان است.»

یک دورهمیِ اروتیک درباره زنان و مردان هوسباز و خیانت‌پیشه

«دورهمی زنان شکسپیر» نمایشی است که روایتی از زنان مرفه مدرن فارغ از آرمان و دردهای عمیق و احساس مسئولیت انسانی (زنانی گرفتار در فضای سکولار – اومانیستی و تصویر جانورگونه بشر مدرن) را با استفاده از برخی شخصیت های زن مشهور آثار شکسپیر (و با اشاره به برخی حوادث و ماجراهای آن آثار) به صحنه می آورد. زنان معروف برخی آثار شکسپیر، «ژولیت» از نمایش «رومئو و ژولیت»، «افیلیا» از نمایش «هملت»، «دزدمونا» از نمایش «اتللو»، «کاترین» از نمایش «رام کردن زن سرکش» و «میراندا» و «کلئوپاترا» از نمایش های «مکبت» و «آنتونی و کلئوپاترا» در منزل «ژولیت» دور هم جمع شده اند و به قول خودشان یک «دور همی زنانه» تشکیل داده اند. اما کلئوپاترا و دزدمونا و کاترین و دیگران، آنگونه که به صحنه آمده اند، زنانی کاملاً امروزی اند و از شخصیت و درون مایه شکسپیریِ خود جدا شده اند و از نمایش های شکسپیر، فقط شباهتی در اسم و اندک مایه ای از برخی عادات را دارند. اینان زنانِ امروزی اند. زنانی مدرن و سکولار، زنانی مرفه از جماعتِ مرفهین بی دردِ سکولار-مدرنیست، که غم ها و رنج ها و نگرانی هاشان نیز حقیر و ابلهانه و جانورگونه است. اینان زنانی اسیر تبرّج و اسراف و در تمنای آرزوهای سرمایه دارانه مدرن اند، همان گونه که گرفتار هوس بازی و خیانت به همسر و تنوع طلبی و حسادت و رقابت های نفسانی اند، همانگونه که مردانشان نیز بی وفا و بوالهوس و خیانتکارند.

یک دورهمیِ اروتیک درباره زنان و مردان هوسباز و خیانت‌پیشه

این دورهمی، دورهمی زنان مرفه و فوق مرفه سرمایه دار و سرمایه دارصفت است که اساسی ترین دردهای شان پنهان کردن فساد و خیانت خود از شوهران و عشّاقشان، و دور کردن زنان دیگر از مردانشان، و توصیه کردن یکدیگر به «ترفندهای زنانه»، و فریب دادن خود و دیگران، و ارضاء تمنیّات بی پایان نفسانی و جاه طلبانه شان است. از همین رو است که نمایش «دورهمی زنان شکسپیر» لبریز است از گوشه کنایه های اروتیک و اطوار و حرکات جلف، و آموزه های سخیف زشت به این نمونه ها توجه کنید:

زنی به نام «میراندا» خطاب به زنی که هنوز در فکر شوهر (یا دوست پسرش) است:
«لازم شد شما را به ناپل ببرم تا ببینید خداوند چه لقمه های دندان گیری آفریده» (کنایه از مردان ناپلی)
زنی به نام «کلئوپاترا» با اشاره به شوهر «دزدمونا» (یکی از زنان حاضر در میهمانی): «مغربی» (نام شوهر دزدمونا) هم خوب چیزی است در لیستم داشته باشم»
کلئوپاترا در اشاره به تحریک پذیری از طریق لمس:
«من «تاچی» (اشاره به touch لمس کردن، دست زدن) هستم»
«میراندا»: «مردها را باید با جزئیاتشان وصف کرد»
زنی (با اشاره کنایه آمیز به توانایی جنسی مردی به نام «رمئو»):
«انگار رمئو قرص است. اول، هر ۲ ساعت یک بار، بعد می شود روزی یک بار، بعد می شود هفته ای یک بار، بعد می شود ماهی یک بار… بعد هم دیگر دلت می خواهد برود و سالی یک بار هم نبینیش»
«میراندا»: عشقِ اول، یک بحران است. نتیجه فقدانِ امکانات و محدودیت»

در این نمایش، زنان با اطوار و حرکات در صحنه به یکدیگر از «ترفندهای زنانه» برای جلب نظر مردان می گویند و شوخی های رکیک می کنند. از میان این همه اطوار و حرکات و اشاراتِ لفظی و غیرلفظیِ اروتیک، این پیام ها به بینندگان زن و مرد و جوان و غیرجوان (و البته بیشتر جوان، و اغلب خانم) منتقل می شود که: «ازدواج، پایان عشق است» – «ازدواج، نه، عشق، آری» – «مردها همه تنوع طلبند» – «از هر ۱۰۰ تا مرد، شاید یکی پیدا شود که بد نباشد» – (اینها برخی از عبارات دیالوگ های این نمایش بوده است)؛ عشق و پایبندی را رها کن و به دنبال لذت و تنوع طلبی و خوش گذرانی باش، چون مردها هم همینگونه اند و به کسی وفا نمی کنند – تعهد و ازدواج و پایبندی به زندگی با یک مرد حماقت است.

جالب است که در این نمایش، همه زنان (جز ژولیت که بسیار ساده و به اصطلاح تازه در اول راه است) به همسران و معشوق هاشان خیانت کرده اند و کم و بیش در این «دورهمی زنانه» به عنوان نیش و کنایه به خیانت های یکدیگر اشاره می کنند و پته همدیگر را روی آب میریزند. و به قول یکی از زنان بازیگر در نمایش: «همه زنان دستمالشان را داده اند».

یک دورهمیِ اروتیک درباره زنان و مردان هوسباز و خیانت‌پیشه

در این دورهمی، همه زنان با یکدیگر چشم و هم چشمی و رقابت دارند و به همدیگر حسادت می کنند، همگی شان دروغ می گویند و دروغ می شنوند، همگی به مردهای شان خیانت کرده اند و مردهای شان نیز متقابلاً به چنین کاری پرداخته و می پردازند، همه این زنان در عین این که یکسره معطوف و متمرکز بر تمنیات جنسی خویشند از عشق و تعهد و پایبندی به یک مرد و ازدواج و خانواده سرخورده و بیزارند و به شاد باشی و دم غنیمتی و تجربه کردن های متنوع و متعدد فرا می خوانند (در این نمایش، ژولیتِ ساده لوح نیز که در ابتدا با این زنان مخالف است، سرانجام سرخورده می شود و به جمع آنان می پیوندد)، در این نمایش زنان و مردان گویی جانوروشانی اند که جوهر وجودشان به دریای بی پایان شهوات سیری ناپذیر جنسی وصل شده است و جز پرداختن به اندام و اطوار و توانایی ها و جذابیت های جسمانی یکدیگر فکر و ذکری دیگر ندارند.

حتی شکسپیر که در اواخر رنسانس و در مقاطع آغازینِ عالم مدرن می زیست، و در آن روزگار، در انگلیستان، هنوز فرهنگ تبرج و اسراف و شهوترانی و بی بند و باری در هیءتِ کنونی آن (و اینگونه افراطی و صریح و بی پروا و وقیحانه) رواج نیافته بود، اگر بر سر این نمایش ظاهر می شد و می دید که برخی زنان نامدار نمایش هایش، اینگونه در هیأت مرفهان بی درد مروج اروتیسم گردیده اند، حیرت زده و چه بسا خشمگین می شد.

نویسنده این سناریو، زنان برخی نمایش های شکسپیر را از هویت ادبی و تاریخی شان انتزاع کرده و آنها را در هیأت زنان بی بند و بار متعلق به طیف مرفهان بی درد لااُبالی بر سر صحنه آورده است تا پیام عیش و عشرت طلبی و خوش باشی و خانواده گریزی و ازدواج ستیزی و بی مسئولیتی و بی اخلاقی را به مخاطبان نمایش القاء نماید. شاید دلیل هراس شدید مسئولان نمایش از عکس و فیلم برداری و برخورد تند آنها با صاحبان موبایل هایی که حتی لحظه ای از این نمایش را می خواسته اند که ثبت کنند (و ضبط موبایل ها و دوربین های آنها به منظور پاک کردن فیلم ها) مربوط به آن است که می خواسته اند اسرار اطوار زنان بازیگرشان آنگاه که سر صحنه «ترفندهای زنانه» را نمایش می دادند، پنهان بماند.

در یک عبارت کوتاه می توان گفت درون مایه اصلی این نمایش، ترویج و تبلیغ بی بند و باری و بی اخلاقی و هوسرانی و ازدواج گریزی و ایجاد بدبینی میان دو جنس مردان و زنان (با هوس باز و خیانت پیشه نشان دادن آنها) در حال و هوای سکولاریستی مرفهان بی درد است. و آنچه که این نمایش، در کلام و اطوار و حرکات بازیگرانش به مخاطب ارائه می دهد، یکی از محورهای مطلوب جریان تهاجم فرهنگی است که دهه ها است بر ترویج آن متمرکز شده اند، زیرا می دانند که یکی از راه های مقابله با هویت دینی و فرهنگ اسلامی و روحیه آرمان خواهی و ایثارگری و جهاد و شهادتِ مردم ایران، ترویج و تبلیغ بی بند و باری و بی غیرتی و تبرج و رفاه زدگی و مصرف گرایی و مستفرق کردن مردمان در لذت مداری های پوچ نامشروع و پرمفسده است.

یک دورهمیِ اروتیک درباره زنان و مردان هوسباز و خیانت‌پیشه

و البته پرسش مهم این است که نقش و مسئولیت و کارکرد وزارت ارشاد در این میانه چیست و چرا با این جریان (و جریان های دیگر) مروج تهاجم فرهنگی مقابله نمی کند و چرا به آنها امکان فعالیت می دهد؟ آیا وزارت ارشاد باور دارد که ما در کوران و متنِ یک جنگ نرم تمام عیار قرار داریم؟ اگر باور دارد، جایگاه خود را در کدام جبهه این جنگ نرم تمام عیار می بیند؟ و البته در عمل در کدامین جبهه قرار گرفته است و به کدامین نیروها سرویس و امکانات می دهد؟ در این خصوص گفتنی های بسیاری هست که باید به آنها پرداخت. (انشاالله…)

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 2:44 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

برای دیدن تصاویر به ادامه بروید

به نقل از "ندای یک بسیجی":

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 2:40 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

من یه خانم 35 ساله هستم. به لطف امام زمانم حجاب برتر.........

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل زیر ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود.


-------------------------------------------------------------------------------

به نقل از "ندای یک بسیجی": من یه خانم 35 ساله هستم. به لطف امام زمانم حجاب برتر را دارم. اما تا 4 سال پیش اهل حجاب نبودم میتونم بگم به جای حجاب، آرایشم كامل بود البته این حرف رو واقعا با شرمندگی گفتم.

خدا منو ببخشه من بیش از اندازه وابسته به ماهواره بودم. اما از اونجایی كه خانواده بدی نداشتم به خیلی چیزها هم معتقد بودم .یه روز تو یه جمعی نشسته بودیم صحبت از شیطان پرستی شد تا اون موقع مثل آدمای ابله فكر میكردم هركی موهاشو سیخ میكنه و قیافه عجیب غریب داره بهش میگن شیطان پرست.

یه نفر یه برنامه درمورد شیطان پرستی و برنامه ریزی هاشون برای آخر الزمان دیده بود و داشت تعریف میكرد. یك نفر در اون بین, یكی تقریبا مثل خودم، یه جمله خیلی ساده در مورد امام زمان گفت. همون جمله ی ساده یك تلنگر خیلی جدی برای من شد در اون لحظه احساس كردم از داخل فرو ریختم تمام بدنم شروع به لرزیدن كرد.

جمع رو ترك كردم. هرچه می گذشت آن احساس ویژه در من بیشتر ریشه می دواند؛ اینكه اصلا حواسم هست كه امام زمان دارم، اینكه تا به حال برای امام زمانم كاری نكرده ام و باید كوتاهی هایم رو جبران كنم. وقتی رسیدم خونه اولین كاری كه كردم این بود كه ماهواره رو جمع كردم گذاشتم جلوی در. چرا باید رسانه ای كه می دانستم برنامه هایش با چه اهدافی ست را در خانه نگه دارم؟ چرا تا به حال خودم را به آن عادت داده بودم؟

اون شب تا صبح احساس میكردم دارم زیر نگاه امام زمان خرد میشم .از اونجایی كه اگر كسی هدایت بخواد خدا راهو نشونش میده چند روز بعد شوهرم یه دی وی دی آورد خونه و گفت: سخنرانی های یك استاد در همان مورده.  من با سخنان ایشون خودم رو پیدا كردم.

شاید براتون جالب باشه اون شبی كه رسیور ماهواره را گذاشتم دم در، همسرم كه فكر می كرد جوگیر شدم برداشتش و بردش توی اتاق. تا یك ماه هم همانجا بود بعد كه مطمئن شد از تصمیمم منصرف نمیشم، جمعش كرد و بردش بیرون. همسرم از اول هم خیلی راضی نبود كه وقتم رو پای فیلمای ماهواره بزارم برای همین وقتی از محكمی تصمیمم مطمئن شد خوشحال هم شد.

یكی از دوستانم نزدیك مغازه ی همسرم مغازه داره حدود یك هفته بعدش رفتم پیشش چادر لبنانیشو سر كردم رفتم مغازه ی همسرم. ایشون وقتی منو دید حیرت زده شد و استقبال كرد از اونجایی كه خدا خواست دوستم گفت مادرم مشهده میخوای بگم برات چادر بگیره؟ همسرم هم گفت بگیر... من چادری شدم به همین سادگی و الان چهار سال هست كه چادری هستم.

آنقدر این اتفاقات یك دفعه ای رخ داد كه اطرافیانم تو شوك قرار گرفتن، خیلی هم پیش اومد كه موآخذه بشم؛ قیافت بی روحه! مثل مرده شدی !چادر بهت نمیاد و... اما وقتی دلیل كاری خوشنودی امام زمان باشه هیچ ملامت و تحقیری موثر نیست.

 الان تلاش میكنم دروغ نگم ، غیبت نكنم و خیلی از كارهایی كه شایسته یك زن مسلمان نیست را انجام ندهم ما ها كه محبان امام زمان هستیم باید با رفتار شایسته ایشان را یاری كنیم و متوجه باشیم خطاهای ما غربت ایشان را سخت تر و طولانی تر می كنه.

از هر كسی كه حرفای منو میخونه خواهش میكنم برام دعا كنید نماز و روزه هایی كه متاسفانه قبلا ازم فوت شده رو به بهترین شكل قضا و جبران كنم، شاید نفس حقی باشه.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 2:36 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

عمر سعد چرخید سمت شمر و گفت: «رو كر....

به نقل از "ندای یک بسیجی": عمر سعد چرخید سمت شمر و گفت: «رو كردن جنس بدلی در برابر جنس اصل همیشه جواب داده، باز هم جواب می‌دهد. با مرجع تقلبی و گریه تقلبی و مداح تقلبی باید به جنگ گریه بر حسین رفت وگرنه اشكهای این مردم سیل می‌شه و ما را با خود می‌برد. هر وقت چیزی گل كرد باید تقلبی‌اش را بریزی توی بازار. مگه نمی‌بینی همین داداشای ما چطور آبروی جهاد رو با سر بریدن‌ها و جگر خوردن‌هاشون تو دنیا بردن؟! هیچ وقت نمیشه مقاومت، مبارزه، ایستادگی و از اینجور چیزها رو از دل مردم بیرون كرد، هرچقدر هم كه خفه كنی یه جا میزنه بیرون، باید منحرفشون كرد... با جنس تقلبی...»

هر روز عاشورا و هر جا كربلاست. داستان كوتاه زیر نگاهی به این حقیقت دارد و با وام گرفتن از آن موقعیت كوچكی خلق كرده است و البته كه آن حقیقت، ابعاد و مصادیقی بزرگتر از این حرفها دارد. این داستان چند سال پیش نوشته شده بود و حالا برای انتشار بازنویسی شده است.


كربلا؛ 1375 سال بعد...

 

-امشب را فرصت خواسته اند.

- حتما برای عبادت!

- آری… ولی من كه می گویم ترسیده اند امیر. می خواهند در تاریكی فرار كنند. نگهبان‌ها را زیاد كنم؟

- احمق! كسی كه خون علی در رگهایش است نمی ترسد. این را فراموش نكن.

عمر سعد این جمله را گفت و از جا بلند شد.

- پیروزی با ماست، چه امروز چه فردا.

در چهره و صدایش تردیدی پیدا بود كه البته از چشم و گوش سرباز دور ماند. سرباز سر تكان داد.

- مثل هر سال اجازه می دهیم... بگو عبادت كنند.

عمرسعد بیرون رفتن سرباز را نگاه كرد. سرباز كه از در خیمه خارج شد، عمرسعد رفت و روی كاناپه ی روبروی تلویزیون نشست. كانال ها را بالا و پایین كرد. چیزی پیدا نكرد. پرده خیمه كنار رفت:

- سلام بر امیر ری.

هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال پیش قرار بود امیر ری شویم. امروز به غلامی ری هم راضی هستیم. نمی‌دهند كه!... بی خیال. بیا بنشین. برای این حرف ها دیر شده است. با تو كار دیگری دارم.

 شمر رفت و روی كاناپه نشست. عمرسعد رفت سمت یخچال و شیشه نوشابه را بیرون آورد و به شمر نشان داد:

- فانتا یا پپسی؟

-هیچ كدام ... كوكاكولا!

عمر سعد با خنده گفت: این كه صهیونیستی است!

- نه كه آن دو تا فلسطینی هستند.

هر دو خندیدند.

عمر سعد درِ یخچال را بست. یك لیوان كوكاكولا ریخت و داد دست شمر، رفت سمت میز كامپیوتر و در حالی كه كیف سی دی را باز می كرد، به شمر گفت: حال مداحی گوش كردن داری؟

شمر یك قلوپ از نوشابه را خورد و گفت: همین مونده من و تو مداحی گوش بدیم!

عمرسعد بی‌توجه به بی‌رغبتی شمر سی‌دی را درون درایو گذاشت و اسپیكر را روشن كرد. چند لحظه بعد صدای گنگ حسین حسینِ كسی از اسپیكر پخش شد. شمر بقیه نوشابه را سر كشید و پرسید: این دیگر كیست؟

- تازه وارد است. امسال عَلَمَش كردیم. به بچه ها گفتم روش كار كنند.

- به جایی كه وصل نیست؟

- نه... نه استادی نه چیزی. خودش احساس كرده به درد مداحی می خورد.

عمرسعد نیشخند زد و ادامه داد: اتفاقا ما هم همین احساس را داریم.

شمر گفت: «باید بادش كنیم...» و كمی مكث كرد و پرسید: راستی، با رهبرشان چگونه است؟

- كسی كه من انتخابش كنم چگونه خواهد بود؟ تا وقتی حرفی بر خلاف میل او نزند مطیعش است اما بعد… (عمرسعد دستش را زیر گردنش برد و مثلا گردنش را برید) پِخ پِخ.

شمر بلند شد و یك لیوان دیگر نوشابه ریخت و برگشت. قبل از اینكه بنشیند شروع كرد به تكان دادن سرش به چپ و راست و همینكه نشست نفسش را با صدای پوفی بیرون داد و بعد گفت: از كارهای تو سر در نمیارم عمر! بجای اینكه بزنی از بیخ و بن این مجالس رو داغون كنی، مداح علم می‌كنی!

عمر سعد برگشت نگاه عاقل اندر سفیهی به شمر انداخت.

-جان به جانت كنن احمقی!

شمر جا خورد! عمر سعد ادامه داد: ابلهی! 1400 سال كه هیچ، 1400 قرن هم بگذرد همان كله‌خر ظهر عاشورا هستی كه هستی! همان موقع هم با همین حماقتت بدبختمون كردی. حسین قبول كرده بود نه به كوفه بیاید و نه به مدینه برگردد. گفته بود می‌رم یه سمت دیگه. گفتم بزار یزید رو راضی كنم و قضیه رو فیصله بدیم. سعایت كردی و نذاشتی، بس كه خری! این هم عاقبتش؛ دنیا و آخرتمون شد چاه ویل! حالا هم میگی كه...

شمر دیگر تاب نیاورد. برای اینكه از كنج دربیاید پرید وسط حرف عمر و گفت: تو هم كه منتظری تا فرصت گیر بیاری و نبش قبر كنی عمر! بس كن دیگه! هر كی ندونه فكر میكنه تو رو به زور آوردن كربلا و امیر سپاهت كردن... اگر قرار باشه كسی افسوس بخوره و به باعث و بانی ماجرای كربلا لعنت كنه، منم كه تو صفین سرباز علی بودم و شمشیر خوردم و جانباز هم شدم!

عمر سعد پقی زد زیر خنده:

-جانبازِ علی!

شمر ریز خندید و گفت: كوفت! جاش هست... دلاوری‌ها كردم تو سپاه علی... حالام رو نبین كه هر بچه شیعه‌ای مثل آب خوردن لعنتم میكنه، واسه خودم شیعه‌ای بودم برای علی!

عمر سعد بلندتر خندید: بیچاره علی... حق دارند شیعه‌ها بهش بگویند اول مظلوم وقتی جانباز جان بر كفش چون تویی بوده‌ای، چقدر تنها بوده علی!

صدای خنده شمر هم بالاتر رفت: زهرمار!

فضا عوض شد.

عمر سعد كه آرام شد و خنده‌اش خشكید، چرخید سمت شمر. سر راه اسپیكر را خاموش كرد و گفت: «رو كردن جنس بدلی در برابر جنس اصل همیشه جواب داده، باز هم جواب می‌دهد. با مرجع تقلبی و گریه تقلبی و مداح تقلبی باید به جنگ گریه بر حسین رفت وگرنه اشكهای این مردم سیل می‌شه و ما را با خود می‌برد. این را بفهم پسر ذی‌الجوشن! انقدر مثل گاو رم كرده فقط دنبال شاخ زدن نباش... هر وقت چیزی گل كرد باید تقلبی‌اش را بریزی توی بازار. مگه نمی‌بینی همین داداشای ما چطور آبروی جهاد رو با سر بریدن‌ها و جگر خوردن‌هاشون تو دنیا بردن؟! هیچ وقت نمیشه مقاومت، مبارزه، ایستادگی و از اینجور چیزها رو از دل مردم بیرون كرد، هرچقدر هم كه خفه كنی یه جا میزنه بیرون، باید منحرفشون كرد... با جنس تقلبی...»

شمر گفت «بس كن تو رو خدا عمر... از منبر بیا پایین كه امشب حوصله موعظه شنیدن ندارم.» بعد هم روزنامه را از لای شال كمرش در آورد و گذاشت جلوی عمرسعد:

- ببین چه می كنند رفقای ما.

عمرسعد روزنامه را برداشت و شروع كرد به خواندن. زیر لب با صدای وز وز چند تیتر را خواند و بعد  روزنامه را بوسید و انداخت بالا!

شمر حالت متفكرانه به خودش گرفت و گفت: من مانده ام بعضی ها كه ما را ندیده این جور به ما ایمان آورده اند اگر سال شصت و یك در كربلا بودند چه می كردند؟

- حیف شد. ای كاش هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال پیش می رسیدند كربلا.

عمر سعد خندید و گفت: احتمالا اگر آن ها بودند ما باید می رفتیم تو سپاه حسین.

- آره، آن وقت تو می‌شدی شهید عمر ابن سعد!

-حتما مثل تو كه شدی جانباز شمر بن ذی‌الجوشن!

شمر بور شد! عمرسعد چنان خندید كه اشكش جاری شد و به سرفه افتاد. شمر در حالی كه میزد پشت عمرسعد، با دلخوری پرسید: من را كه برای این حرف ها صدا نكردی؟

- نه... راستش باز هم زنگ زده بود.

- چه كار داشت؟

- گریه می كرد بیچاره. می گفت كابوس می بیند. می بیند یكی می آید و او را از قبر می كشد بیرون. می بنددش به درخت خشك. درخت سبز می شود. بعد هم می پرسد مادر ما چه گناهی داشت كه

- بقیه اش را می دانم. همین؟

- ترسیده بود. می خواست بداند امسال سپاه حسین چند نفر شده اند.

 شمر با انگشت سبابه گوشش را تمیز كرد و به زیر كاناپه مالید.

- راستش… حدود سیصد نفر.

- حدودش را ول كن. دقیقش چقدر است؟

- خودت كه می دانی، دقیقش ظهر عاشورا مشخص می شود.

- سیصد و سیزده نفر كه نشده اند؟

- نه بابا! اینقدر ها هم نیستند.

عمر سعد نفس عمیقی كشید و دست و پایش را از دو طرف كش و قوس داد و گفت: پس امسال هم سال ماست. بعد انگار كه چیزی یادش آمده باشد، نیم خیز شد:

 - راستی، حر را شمرده ای؟

شمر زد روی پیشانی‌اش و گفت: وای. باز هم یادم رفت.

- او را هم بشمار. فیلم هر سالش است لامصب. همیشه آخرش می رود آن طرف.

شمر مثل اینكه جواب را از قبل آماده كرده باشد سرخوشانه گفت: این به ضحاك ابن عبدالله در. او هم عصر عاشورا حسین را تنها می گذارد.

شمر توی كاناپه فرو رفت. دستش را پشت سرش قلاب كرد و آه كشید:

- ولی دیگر فكر كنم آخر های كار ما باشد. فقط چند نفر مانده

عمر سعد چشمش را از تلویزیون گرفت و زل زد به شمر:

- به كسی نگو، ولی من هم همین طور فكر می كنم.

- اگر این چند نفر هم بیایند كارمان تمام است. بیچاره می شویم. كاری می كنند كه راضی می شویم به مختار پناه ببریم. دمار از روزگارمان در می آورند.

-تمام نمی‌شوند بد مصب ها. نسل به نسل زیاد می‌شوند... تا می‌آییم دلمان را خوش كنیم كه نسلی پیر شده‌اند و دارند میمیرند، نسل بعدی می‌آید كه از آنها با ما دشمن‌تر است...

شمر گفت: باید فكری به حال نسل بعد كنیم...

عمر سعد سرش را به نشانه تایید تكان داد و موبایلش را از جیب عبای چرمش برداشت و شروع كرد به شماره گیری.

- موبایل جدید مبارك باشه.

- قربانت، گفتم موتورولا بخرم بهتره. از این جیب به اون جیبه دیگه!

عمر سعد گوشی را چسباند به گوشش و گفت: زود بیا اینجا.

شمر مشغول تماشای یكی از سریال های مناسبتی محرم بود و عمر سعد متفكرانه دور خیمه قدم می زد.

- سلام بر امیران لشكر.

- سلام بر مشكل گشای لشكر من.

شمر خودش را روی كاناپه جمع و جور كرد و با زدن كف دستش به كاناپه از حرمله خواست كه كنارش بنشیند.

حرمله چشمی گفت و كنار شمر جاگیر شد. عمر سعد رو كرد به حرمله و پرسید: آماده ای یا نه؟

حرمله دستانش را روی سینه گذاشت و نیم خیز شد:

- برای اطاعت اوامر شما همیشه آماده‌ام.

- ای پدر سوخته.

حرمله به شمر نگاه كرد و چشمك زد و بعد خیلی جدی رو به عمر سعد گفت:

- كدام پدرم را می گویید؟

شمر خندید. عمرسعد قهقهه زد. حرمله لبخند زد.

- من هر وقت با بچه‌ها مشكل پیدا می‌كنم می‌فهمم كه باید دست به دامان تو بشم... فردا تیر چند شعبه می اندازی صغیر كُش؟

- با اجازه حضرت امیر، من فردا تیر نمی اندازم!!

- عمرسعد خشكش زد. انگار آب سرد ریخته باشند رویش. برگشت و با چشم های بیرون زده از حدقه و پیشانی چروك افتاده خیره شد به حرمله:

- چه گفتی؟

 حرمله بلند شد و رفت روبروی عمرسعد. دست او را گرفت و بوسید. چرخید و رفت به سمت كیف سامسونتش كه دم در روی زمین گذاشته بود.

- از تیر بهترش را می اندازم. شما انگار كنید هزار شعبه. زهر آلود. هدیه شیطان.

تا عمر سعد پرسش گرانه به شمر نگاه كند و شمر شانه بالا بیاندازد، حرمله كیف را برداشته بود و داشت رمزش را تغییر می داد.

«666 خودروی زانتیا، جایزه نیت خداپسندانه شما، ویژه قرعه كشی حساب های قرض الحسنه بانك...»

حرمله به تلویزیون نگاه كرد. سرش را رو به آسمان گرفت: خدا این نادانها را از ما نگیرد!

حرمله این را گفت و رمز كیفش را گذاشت روی 666 !

عمرسعد كه حوصله اش سر رفته بود با كلافگی گفت: جانت بالا بیاید، بگو چه نقشه ای داری مارمولك حرامزاده؟

حرمله سی دی را از كیفش در آورد و با كامپیوتر اجرایش كرد. عمرسعد و شمر هم پشت مانیتور رفتند و زل زدند به آن. حرمله از پشت مانیتور آمد این طرف و شروع كرد به قدم زدن:

- كافیست هر كدام از این بچه شیعه ها یك بار از این فیلم ها ببیند. دیگر سر نماز هم صحنه هایش جلوی چشمش خواهد بود. آن وقت من هم به آن نمازش اقتدا می كنم. خدا به شیطان عمر بدهد برای این تیر زهرآلودش.

عمرسعد آمد و پیشانی حرمله را بوسید و با ناز خواند: تو عزیز دلمی. تو عزیز دلمی.

حرمله ادامه داد: گفتم تِرَك هایش را كوچك كنند تا در موبایلها هم بتوان ریخت و تماشا كرد.

شمر هنوز داشت تماشا میكرد.

-حیا كن شمر. بس است دیگر، بلند شو. خجالت بكش مرد گنده.

عمرسعد این را گفت و با خنده رفت و در یخچال را باز كرد و از حرمله پرسید: فانتا، پپسی یا كوكاكولا؟

حرمله سرش را بالا آورد و باچشمانی سرخ گفت: هیچ كدام ... خون!

 

نویسنده: محمدرضا شهبازی


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 2:25 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

مستند تهاجم شیطانی، شامل...........

به نقل از "ندای یک بسیجی": مستند تهاجم شیطانی، شامل سخنرانی های مقام معظم رهبری و جمعی صاحبنظران از جمله دکتر حسن عباسی و دکتر شاه حسینی درباره تهاجم فرهنگی دشمن می­باشد. این مستند تهاجم فرهنگی دشمن در ضمینه ها مختلف از جمله فرهنگ، نظریه پردازی، فرقه سازی، شیطان پرستی، سیاه نمایی فرهنگ و هویت  اسلامی، شبکه های ماهواره ای و تخریب بنیان خانواده، ادبیات مکتوب، سینما، بازی های رایانه ای، اسباب بازی و … مورد بررسی قرار می­گیرد.

مستند تهاجم شیطانی با سخنان مقام معظم رهبری در مورد تهاجم فرهنگی و باور غلط برخی اشخاص از نگرانی ایشان نسبت به تهاجم فرهگی نقطه آغازین را رقم می زند. ایشان در جلسات متوالی اعلام می کردند که هدف بنده از تهاجم فرهنگی، ورود به اذهان عمومی و باور این  موضوع در تفکرات مردم که شما نمی توانید! و فقط باید دنباله رو غرب باشید! سپس مستند به جلسات کنفرانس ضد ایرانی FDD می پردازد. که چطور دشمنان ایران از تفکرات و هوش و ذکاوت و همچنین مذهبی بودن ایرانی ها گزارش تهیه نموده اند و به طور قطع اعلام می کنند که به طور مداوم ایران را رصد می کنند. خلاصه ای از جلسه با این عنوان شروع می شود: “شما می توانید روند  را ببینید، ۲۰ سال قبل ایرانی ها هیچ توانمندی نداشتند. آنها از لیبی موشک خریدند تا به سمت عراق شلیک کنند، اما امروز ماهواره های خودشان  را به فضا پرتاب می کنند…“

مستند تهاجم شیطانی حاوی بخش هایی از سخنان و مصاحبه جوزف نای، نظریه پرداز قدرت نرم (Soft Power) در مورد استفاده از قدرت نرم در براندازی جمهوری اسلامی، اعترافات سر شبکه و مدیران دستگیر شده ترویج فساد اخلاقی در فضای مجازی، کلیف می، رئیس بنیاد دفاع از دموکراسی، در مورد فرقه سازی و اختلافات مذهبی میان سیعه و سنی، اوزی لوبرانی، آخرین سفیر رژیم صهیونیستی در ایران، گزارش بی بی سی فارسی از فیلم ایرانیوم و همچنین صحبتهای دکتر حسن عباسی، دکتر فواد ایزدی، دکتر مجید شاه حسینی، شهریار بحرانی، در برنامه راز می باشد.

دشمنان نظام جمهوری اسلامی اعم از آمریکا، اسرائیل و بعضی از کشورهای اروپایی و گروه های ضد انقلاب داخلی و خارجی خط مشی نرمی را برای فروپاشی نظام برخاسته از آرای ملت در پیش گرفتنند. مستندی که بیش از هرچیز باید مورد توجه خانواده ها و قشر های نوجوان و جوان قرار بگیرد تا سیاست های ظلم ستیزانه ۲۰ ساله فرهنگی دشمنان با نظام جمهوری اسلامی را بیشتر درک نمایند.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 2:24 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |

محمد جعفر اسدی به تاریخ 3 دی 1336 در روستای نورآباد ممسنی......

به نقل از "ندای یک بسیجی": محمد جعفر اسدی به تاریخ 3 دی 1336 در روستای نورآباد ممسنی استان فارس متولد شد. اسدی در آغاز جنگ مسئولیت محور آبادان را عهده دار شده و در اغلب عملیات‌ها نیز حضور داشته است.

وی در طول سال‌های خدمتش مسئولیت‌های فراوانی از جمله فرماندهی تیپ مستقل 33 المهدی، فرمانده لشکر 19 فجر، فرماندهی نیروی زمینی سپاه را بر عهده داشته و اکنون سمت معاون بازرسی قرارگاه خاتم الانبیاء را عهده دار است.

آنچه پیش روی شماست گوشه ای است از خاطرات سردار اسدی از روزهای حضورش در جنگ تحمیلی که اینگونه روایت می‌کند:

فرزندان روح‌الله از سمت راست (سردار قاسم سلیمانی، شهید علی هاشمی، سردار محمدجعفر اسدی و سردار مرتضی قربانی)


                                                                                    ***

پایگاه منتظران شهادت، رابط محوررها با دولت و مردم بود. برای همین خط دوم فرماندهان محور محسوب می‌شد. ریز و درشت اتفاقات را با گلف در میان می‌گذاشتیم و هماهنگ می‌کردیم. از این حیث، به نظرم گلف، نقش مهمی در فرهنگ‌سازی جبهه برای روزهای آینده جنگ هم داشت. رفتار فرماندهان گلف روی محورها تاثیر مستقیم می‌گذاشت و می‌شد فرهنگ حاکم بر جبهه.

یادم هست دو سه هفته‌ای بعد از استقرارمان در فارسیات، روزی به آنجا رفتم که به حاج داود کریمی(فرمانده سپاه منطقه ده در جنگ تحمیلی)  آخرین گزارش‌های منطقه را بدهم و با او برای حرکت بعدی هماهنگ کنم. هرجا را می‌گشتم، می‌گفتند نیست. توی هر اتاق که می‌رفتم، می‌گفتند که الان اینجا بوده. نمی‌دانیم باید همین دور و بر باشد. از گشت در این اتاق و آن اتاق خسته شدم. گفتم: تجدید وضویی می‌کنم و می‌روم توی اتاقش تا پیدایش شود.

سرویس بهداشتی گوشه ساختمان بود. داخل که شدم، دیدم حاج داود آستین‌ها را بالا زده، آفتابه‌ای و چوب بلندی دست گرفته و از این دستشویی می‌رود به آن دستشویی. سلام کردم و گفتم: «حاجی کجایی؟ ما نیم ساعته دنبالت می‌گردیم.» خندید. آفتابه را زمین گذاشت، با آستین پیراهنش، عرق پیشانی را گرفت و گفت: «امور مسلمین گیر کرده بود. کسی نبود بازش کنه. خودم باید می‌اومدم!»


خواستم آفتابه و چوب را از او بگیرم که گفت: «تمومه دیگه. شما برو توی اون اولی. سالمه، تا به اموراتت برسی. کار من هم تموم شده!»

همین حاج داود، اول جلسات به فرماندهان محورها می‌گفت مواظب باشید که پیژامه تقوا بپوشید که اگر روزی لُنگ مسئولیت را برداشتند، رسوایی به بار نیاورد. در واقع می‌گفت مثل ارتشی‌های زمان شاه نباشید که وقتی درجه را از آنها می‌گرفتند یا بازنشسته می‌شدند، هیچ‌کس نگاهشان هم نمی‌کرد. می‌گفت خودتان شخصیت داشته باشید، نه اینکه عناوین و مسئولیت‌ها به شما اعتبار بدهند.

دیدن این چیزها در گلف، به مسئولان محورها روحیه می‌داد و فرهنگ فرماندهی را شکل می‌دهد. همان وقت‌ها رحیم صفوی از محور دارخوین برگشته بود و در گلف، مسئولیت گرفته بود. یک روز دیدم جلوی حمّامی که گوشه دیگر حیاط درست کرده‌اند و محل رفت و آمد ماشین‌هاست، لباس‌هایش را انداخته توی تشت پلاستیکی و دارد چنگ می‌زند. ترمز کردم و گفتم: «خدا قوت آقا رحیم. کمک کنم؟»

- نه قربونت برادر. کی بهتر از خودم واسه شستن لباس‌های خودم؟!


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 2:22 بعد از ظهر | نویسنده : علی کیان |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 14 صفحه بعد
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس